دیشب خونه یکی از دوستان دعوت بودیم. سوار موتور شدیم و راه افتادیم. شهر خیلی شلوغ بود. طبق معمول هم ماشینها و موتورها خیلی بد رانندگی میکردند. هر لحظه مجبور بودیم با ترمز ماشین های جلویی بایستیم، مخصوصا تاکسیهایی که با دیدن مسافر دست و پایشان را گم میکردند و درست وسط جاده میایستادند. از بس دندونامو به هم فشار داده بودم سرم درد گرفته بود. همیشه تو شلوغی شهر از اضطراب زیاد سر درد میگیرم .
وقتی نزدیک خونه دوستمون رسیدیم ، یکدفعه ماشینی با سرعت زیاد از یک کوچه فرعی اومد بیرون، نه بوقی نه چراغی، نه ترمزی، بدون توجه به اطرافش...... نزدیک بود که بخوریم به ماشین. اگه کمی دیرتر جنبیده بودیم رفته بودیم اون دنیا. خیلی وحشتناک بود... ولی راننده بیخیال تمام به راهش ادامه داد و رفت. اعصابم خرد شده بود و سرم هم.... تازه این تنها یک مورد از رانندگی دیشب ما بود!
از خودم پرسیدم کی ما باید یاد بگیریم درست رانندگی کنیم؟ کی باید یاد بگیریم به حقوق همدیگر احترام بگذاریم؟ کی باید یاد بگیریم بدون اینکه زور بالای سرمون باشه خودمون قانون رو رعایت کنیم؟ کی میتونیم بدون اضطراب سفر کنیم؟ کی تصادفها تموم می شه؟ کی...؟